- یخ بسته
- منجمد
معنی یخ بسته - جستجوی لغت در جدول جو
- یخ بسته
- ویژگی آب یا چیز دیگر که از شدت سرما سفت و منجمد شده
- یخ بسته
- منجمد شده فسرده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منجمد شدن آب یا چیز دیگر از شدت سردی، فسرده شدن
منجمد شدن آب
مرغی که پر او را بسته باشند
شیشه آبگینه، بلور، یخ، ژاله شبنم، تگرگ
آنچه که در مقابل وی مانعی ایجاد کرده باشند، آنچه که راه آنرا بسته باشند، جامه ای که بخش جلو آن بسته باشد جامه ای که قسمت قدامی اش بسته باشد مقابل پیشباز
چیزی که سر آن مسدود باشد (پاکت جعبه صندوق) مقابل سرباز سر گشاده، مخفی پنهان، برمز پوشیده: سخن سربسته گفتی با حریفان خدارا زین معما پرده برار (حافظ)
به رده صف زده برده ایستاده
زنی که فقط یک بار شوهر کرده
یخ
برف
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، شخکاسه، یخچه، سنگچه، پسنگک، پسکک، سنگرک، ژاله، سنگک، شهنگانه
آب فسرده، آب خفته
برف
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، شخکاسه، یخچه، سنگچه، پسنگک، پسکک، سنگرک، ژاله، سنگک، شهنگانه
آب فسرده، آب خفته
دل باخته به کسی یا چیزی، عاشق، علاقه مند
فلزی که با یک یا چند فلز دیگر ترکیب شده باشد، همجوش، آلیاژ
آنکه کت وی را به پشت بسته باشند
خاموش، ساکت
آلیاژ
زن یک شوهره زنی که فقط یک شوهر کرده باشد، زنهایی که موقع عقد در آن اطاق (اطاقی که درآن آداب عقد را بجا می آورند) هستند همه باید یک بخته و سفیدبخت باشند
صف کشیده، رده بسته